ی اعتنایی وهابیت به میراث ماندگار اسلامی و اتکا به متخصصان غربی، موجب ساخت نمادی انگلیسی در کنار خانه کعبه شده است.
در مجموعه هتل های ابراج البیت که در کنار خانه کعبه واقع شده است، بی توجهی به معماری اسلامی، سبب شده است که یکی از بزرگترین نمادهای انگلیسی در کنار خانه خدا در مکه ساخته شود.
این ساختمان که به برج ساعت از مجموعه هتل های ابراج البیت مشهور است، شباهتی انکار نشدنی با برج ساعت بیگ بن در لندن دارد.
این در حالی است که ساخت این برج عظیم در کنار خانه خدا با انتقادات زیادی نیز از سوی زائران مواجه شده است، به گونه ای که بسیاری ساخت این بنای عظیم در مجاورت کعبه را بی احترامی به خانه خدا و موجب کاهش توجه زائران به عبادت و دعا می دانند.
برج بیگ بن یکی از نمادهای شهر لندن است که سالانه هزاران نفر گردشگر خارجی نیز از آن بازدید می کنند و همواره به عنوان یکی از نمادهای شهر لندن و انگلستان مورد استفاده قرار می گیرد.
بی توجهی به فرهنگ و تمدن اسلامی و استفاده از متخصصین غربی، پیش از این نیز موجب بروز مشکلات و رسوخ نمادهای مسیحی و فراماسونری در قلب دنیای اسلام شده بود. به عنوان مثال طراح برج بزرگ دبی چند سال پس از پایان کار در مصاحبه ای اعلام کرده بود که من بزرگترین صلیب دنیا را در قلب کشورهای اسلامی ساختم.
بر اساس این گزارش، برج بزرگ دبی در حالی که از سمت خشکی چیزی را مشخص نمی کند، از سمت دریا همانند یک صلیب به نظر می آید.
این مقاله به چگونگی قرار گرفتن شیر و خورشید بر روی پرچم ایران و طراحی پرچم جمهوری اسلامی میپردازد.
۱ تاریخچه شیر و خورشید
دربارهی نماد شیر و خورشید و قرار گرفتن آن برروی پرچم ایران افسانهسراییهای زیادی صورت گرفته است. برخی این نماد را به هویت ایرانی متصل میکنند و پرچم جمهوری اسلامی را خدشه دار نمودن هویت اصیل ایرانی میدانند. ملیگرایان و ناسیونالیستهای متعصب ایرانی بر اصیل بودن این نماد اصرار میورزند و برخی از آنها که از نظر سیاسی به جبههی ضد انقلاب هم تعلق خاطری دارند، چنان در تقدس بخشیدن به شیر و خورشید و دشمنی با پرچم جمهوری اسلامی افراط میکنند که گویی در این دنیا چیزی اصیلتر از شیر و خورشید وجود ندارد!
قدیمیترین سندی که از وصال شیر و خورشید حکایت میکند مربوط به دوران امپراطوری سلجوقیان است:
« پادشاه ترک سلجوقی به نام غیاثالدین کیخسرو که در آسیای صغیر حکومت میکرد، عاشق دختری گرجی میشود و اصرار میکند که «پیکر او را روی سکههای سیمین بنگارند.» اما چون زدن سکه با پیکر زن، از نظر مسلمین قبیح بود، با راهنمایی و ابتکار ستارهشناسان به گونهای دیگر این آرزو برآورده شد. دستور دادند که شیری بر سکه نگاشته شود و در بالای آن خورشیدی با صورت آن زن قرار گیرد. اگر کسی به این مسئله ایراد میگرفت، توضیح میدادند که طالع پادشاه است و هنگام زاییده شدن، خورشید در برج اسد(شیر) قرار داشت و این نقش یادآور این اتفاق فرخنده است. با این حیله، هم به خواستهی پادشاه عاشقپیشه جامهی عمل پوشاندند و هم از بدگویی مردم جلوگیری کردند.»[۱]
برای اولین بار شیر و خورشید در این سکهی سلجوقی به وصال هم رسیدند!
بنابراین، نشان شیر و خورشید را میتوان نتیجهی هوسبازی یک پادشاه سلجوقی (که ریشه در آسیای صغیر دارند) دانست. بعدها سکهزنان، بیآنکه تاریخچه و معنای این نشان را بدانند آن را به کار بردند. به تدریج خورشید روی سکهها پایینتر آمده و به پشت شیر میرسد و نقش زن نیز از چهرهی خورشید پاک میشود. بعد از اشغال ایران توسط مغول، پادشاهان این سلسله، غازانخان و سلطان محمد خدابنده نیز از این نقش بر روی سکههای خود بهره میبردند.
شاهد دیگری که نشان میدهد منظور از شیر و خورشید در آن زمان، یک علامت خاص نبوده و فقط طالع پادشاه را نشان میداده، سکهی شاه طهماسب است که خورشید بر روی برهای نشسته است. زیرا طالع شاه طهماسب در ماه حمل(بره) قرار داشت.
به گزارش سایت “وعده صادق“، همانطور که علاقمندان با علائم اصلی جریان فراماسونری آشنایی کامل دارند، به روشنی میدانند که تعابیر «چشم جهانبین» و یا «چشم همهبین» اشاره به چه موضوعی دارد.
این آرم به قدری مهم و گویاست که در پشت یک دلاری آمریکا نیز جا خوش کرده و به عنوان یک آرم مهم فراماسونری شناخته شده است.
به جرأت میتوان گفت کمتر کسی از این موضوع بیاطلاع است! حال چرا دانشگاه شهید بهشتی اقدام به طراحی این چنین آرمی کرده است، جای سؤال دارد؟!!
آرم پنجمین کنفرانس تخصصی حفاظت و کنترل سیستمهای قدرت در دانشکده مهندسی برق دانشگاه شهید بهشتی
مهر رسمی ایالات متحده آمریکا در پشت اسکناس یک دلاری
یکی از این نماد ها در مصر باستان دو خط متقاطع (شبیه به حرف X) است که درآموزه های شیطانی مصریان نماد خضوع ، بندگی و پرستش شیطان ، و ظهور اوست . این نماد همراه با سایر آموزه های شیطانی کابالا نسل به نسل منتقل گشت تا اینکه در سال ۱۶۰۰ میلادی یک کابالیست آلمانی به نام JACOB BOMEH آنرا دوباره در اروپا باب نمود.
متاسفانه چند وقتی است که شاهد گسترش و اشاعه نماد های شیطانی و صهیونیستی در میهن عزیزمانمان هستیم ، نوع و گستردگی این نمادها و افزایش ضریب نفوذ آنها همزمان با گسترش پدیده شیطان پرستی و عرفانهای نو ظهور دیگر، خبر از فتنه ای بزرگ می دهد که موازین و چهار چوب دینی و اعتقادی ما را هدف گرفته است.
یکی از این نشانه ها حرف X سفید رنگ در زمینه ی سیاه است که شما حتما آنرا تحت عنوان بوگیر در زیر آینه خودروها مشاهده فرموده اید.
هر اثر هنری دنبال خلق ارتباط با مخاطبین خویش است وبه نسبت درکی که مخاطبین می توانند از پیام مستقر در محتوای فیلم داشته باشند سه دغدغه در آنها ایجاد می شود که استمرارآنها می تواند آرامش روانی بیننده را به چالش بکشاند تا با مطالعه در خصوص هریک از آنها پاسخ هایی را بیابدپاسخ هایی که به قولی می شود از آن به نام نقد فیلم یاد نمود این سه دغدغه اساسی برای مخاطبین آثار هنری مخصوصا فیلم در قالب سه سئوال مطرح می گردد که پاسخ ارائه شده به هریک از آنها می تواند محتوای نقد را تشکیل دهد زیرا که مخاطب ابتدا از خود می پرسد که اصلا این فیلم و یا این اثر هنری در صدد بوده که چه پیامی را به مخاطبین خود انتقال دهد؟ حال اگر به پاسخی که فرد می تواند در این زمینه بدست آورد توجه نماییم متوجه می شویم که با مطرح شدن این سئوال خود به خود فضایی ایجاد می شود که در آن فرد می تواند با در کنار هم گذاردن انتظاراتی که از فیلم داشته ودست آورد هایی که مزید براین انتظارات بدست آورده پیام فیلم را دریافت نماید و با سطحی از رضایت مندی که بدست می آورد می تواند بگوید که آیا می توانسته پیامی بهتر از آن را ارائه بدهد و یا نه اما موضوع و دغدغه دوم مربوط می شود به این نکته که راهی که برای انتقال این پیام برگزیده آیا مناسب بوده و یا تناسبی با شرایط زمانی و مکانی داشته است زیرا در بسیاری از محصولات هنری ارائه شده ملاحظه می شود که پیام مورد نظر برای فضای در نظر گرفته شده بسیار مناسب می باشد اما راهی و یا الگویی که برای مطرح ساختن موضوع در نظر گرفته شده است مطابق با معیار ها و ارزش های مورد اتفاق جامعه نمی باشدحال اگر مخاطب دارای ذوق هنری بتواند این دو دغدغه را در یک جا جمع کند وبه یک بسته کامل دست بیابد می تواند دغدغه سوم خود را پاسخ دهد که آیا فیلم در انتقال پیام و ایجاد تغییر در نگاه و فهم مخاطب خود موفق بوده است ویا نه هرچند که باید به این نکته هم توجه داشت که برای رسیدن به این حد از دانایی و بلوغ نیاز به این هست که فرد ابتدا بداند که پاسخ به سئوال اول باید از طریق ارائه یک تفسیر دقیق از محتوای فیلم صورت بگیرد و این کار نیاز مند به مهارت ارائه تفسیر فنی از محتوا را طلب می نماید ودر سئوال دوم مخاطب باید قادر به ارائه توضیح از عناصر تکنیکی و فرمی فیلم باشد یعنی باید بداندکه تکنیک های به کار گرفته شده و یا فرمی که فیلم رعایت آن را لازم دانسته آیا متناسب با محتوای فیلم بوده و یانه که اگر چنین توانی در مخاطب وجود داشته باشد او را قادرمی سازد که بتواند بگوید که آیا فیلم موفق از کار در آمده است و یا نه
از آنجا که مبانی کابالیستی و ماسونی دین نوین جهانی به سادگی و به طور مستقیم قابل القاء به ذهن پیروان ادیان مختلف سراسر جهان نیست، در حال حاضر این آموزه ها تکثیر و تنوع یافته و در قالب های گوناگون و متنوع به شکل دوره ها و فرقه های عرفانی، خودشناسی، خدای درون و همانند آن ارائه می شوند. تکثیر این آموزه ها بر اساس زیستبومِ فرهنگی هر منطقه شکل می گیرد. به عنوان مثل دوره های تفسیر حافظ، مولوی خوانی و حتی تفسیر قرآن هایی طراحی شده است که با اتکا به آموزه های کابالیستی بدون آنکه نامی از آن به میان آورند، به توضیح و تفسیر متون ادبی و دینی بومی ایران، می پردازند.
خلاصه داستان :اسمورف ها با دوستان انسان خود برای نجات اسمورفت که توسط گارگامل ربوده شده است تا از عصاره جادویی او موجوداتی به نام شیطونک ها را به اسمورف ها تبدیل کند،می روند و ...
منتقد:کوین مک فارلند-امتیاز 3.3 از 10 (1.5 از 4،+D)
The Girl with the Dragon Tattoo (دختری با خالکوبی اژدها)
منتقد :جیمز براردینلی (امتیاز 4 از 4)
فضای تیره و تاری که هنگام تماشای فیلم دختری با خالکوبی اژدها The Girl with the Dragon مانند موجودی زنده از میان پرده ی سینما می خزد و به ذهن تماشاگر نفوذ می کند، خود شاهدی بر آن است که دیوید فینچرDavid Fincher، این فیلم را تنها برای کسب درآمدی هنگفت نساخته است.
نسخه ی اول فیلم دختری با خالکوبی اژدها که در سال 2009 ساخته شد، فیلمی قدرتمند و گیرا بود و ساخت نسخه ای جدید که قادر به رقابت با آن باشد مشکل می نمود، این موضوع باعث شد تا تماشاگران از نسخه ی جدید توقعات سنگینی داشته باشند. قابل تصور نبود کسی بتواند نسخه ی جدیدی از این فیلم بسازد که انتظارات تماشاگران را برآورده کند، اما فینچر مشخصاً در انجام این کار موفق شده و امضای او که همانا ایجاد صحنه ها ، وقایع و نتایجی است که هیچ کس دیگر جز فینچر توان ایجاد آنها را ندارد، در بیشتر صحنه های فیلم مشهود است.
فینچر، با کمک فیلمنامه منسجمی که Steven Zaillian از کتاب پرفروش Stieg Larsson اقتباس کرده است، ابتدا لایه های رویی داستان را می شکافد، جزئیات و شیوه ی پرداخت را کنار می گذارد و سپس به شیوه ی خود همه ی آنها را از نو می آفریند و به بدنه ی داستان اضافه می کند. نتیجه ی کار فیلمی است که به وضوح از کتاب The Girl with the Dragon Tattoo اقتباس شده، اما به هیچ وجه کپی برداری از نسخه سوئدی پیشین و یا خود کتاب نیست.
اقتباس سینمایی دقیقاً باید همین طور باشد: فیلمی که داستانش بر اساس منبع اصلی شکل گرفته اما آنچه بر پرده ی سینما ظاهر می شود حال و هوای به خصوص خود را دا